◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

بوی خوشششششششششششششششششششششششششششش نسیم تابستونی به مشام میرسه(یکی نیست بگه تو تابستون نسیم کجا بوده آخه؟؟؟؟؟!!!!!!)

امتحانات به پایان رسیدهههههههههههههههههههههههه.......

یه مدت گیر استرس امتحانا بودم حالا گیر استرس کارنامه و نمره های درخشانمم.........

برام دعا کنید شهریوری نشم که خودمو دار میزنم ..............

از بس من تنبلی کردم تو این امتحانا حالا هم حقمه ولی خدایی تک حقم نیست.........

جا شما که نه ولی جا دشمنتون خالی واسه امتحان زبان من هیچی نخونده بودم.......

یعنی اگه یه خر میرفت جا من امتحان میداد صددرصد 20 زده بود تو گوشش..........

بله.......من یه همچین نابغه ایم...........

ترم یک از نمره اقتصادم میترسیدم ولی حالا خیالم از اقتصاد راحته.........معلمم گفت 20 شدم.........

یعنی وقتی گفتا کف کردم اساسی........دهنم اندازه دهن کروکدیل باز شده بود.................

دوستامم یکسره فحشم دادن که کوفتت بشه و از این حرفا.........

بقیه امتحانامم که 20 نمیشم ولی کم هم نمیشم شاید 20 هم شدم چون اقتصاد 1درصد هم احتمال نمیدادم 20 بشم.........

حالا بی خی خی درس......تابستونو عشقه........

دارم میرم مشهد.........برای همتون دعا میکنم.........شما هم برام دعا کنید لطفا........میسی........بای بای دوستای گلمممممممممممممممممممممم.....



سلام.........من بعد از مدت ها زحمت کشیدم اومدم.......دیگه محصل ها در جریانن........مدرسه و هزار و یک دردسر.....حالا بیخی بریم سراغ خاطره......

مثل همیشه آخرین جمعه تابستون هم خونه مادر بزرگم بودیم........دختر عموم از پسر عموم خواست دوچرخه شو بده بره شارژ بخره.......

پسرعموم دوچرخه شو نداد........

وقتی رفت تو خونه دختر عمو دوچرخه رو دو در کرد و رفت.......

وقتی برگشت پسر عموم فهمید دوچرخه رو دودر کرده......

پسرعمویی که همیشه از دختر عمو می ترسید پرید سمتش و دهنشو به فحش باز کرد......

دختر عمو زد تو فک پسرعمو......

پسر عمو زد تو گوش دختر عمو........

دختر عمو تلافی زد زیر گوش پسر عمو....

آقا دعوا بالا گرفت......

پسر عموم از دخی عموم کوچیکتره.....

آقا پسرعمو پرید یقه دخی عمو رو گرفت چسبوندش به دیوار هر دو شروع کردن به کتک زدن همدیگه.....

ما که تا الان داشتیم با دهن باز نگاشون می کردیم رفتیم جداشون کردیم......

منم دوتا نگاه جذبه دار بهشون کردم هردوشون خفه شدن یه گوشه نشستن......

حالا از ساعت 9 شب تا 12 شب ما داشتیم به اینا مشاوره می دادیم.......

از بس سعی در اصلاح اینا کردم خودم اصلاح شدم........

اصلا دهنم کف کرد.....

بعد از این همه حرف آخرم اینا با هم آشتی نکردن.......

هیچ کس از فامیل قضیه رو نفهمیدن......

فقط ماهایی که تو کوچه بودیم فهمیدیم........

کسایی که تو کوچه بودیم:من.دخی عمو.پسمل عمو کوچیکه.پسمل عمو بزرگه(البته از من کوچیکتره).سر همسایه که همسن پسمل عمو کوچیکه ست.دخی عمو(خواهر پسمل عمو کوچیکه).دخی عمه کوچیکه.دخی دختر عمه.دخی عمو(خواهر دخی عمو)

حتی ماماناشون هم نفهمیدن قضیه چی بوده.......

فقط من یه سوال برام پیش اومد:

خدایا.....عتیقه تر از اینا نبود تو فامیل ما بذاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2038
بازدید دیروز : 554
بازدید هفته : 2823
بازدید ماه : 3275
بازدید کل : 249830
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه