◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

 



ارسال شده در تاریخ : جمعه 27 دی 1398برچسب:, :: 17:13 :: توسط : m-sh


ارسال شده در تاریخ : جمعه 15 شهريور 1398برچسب:, :: 1:21 :: توسط : m-sh

سلاممممممممممم........به وبلاگم خوش اومدین.......قدم رو چشم ما گذاشتین فقط حواستون باشه کورم نکنید......تو این وبلاگ خاطرات و دردودل و دلنوشته از شما و خودم میذارم......اگر می خواید دل نوشته هاتونو تو وبلاگ بذارم به صورت نظر خصوصی ارسال کنید.....حالا خواستید اسم واقعیتونو بنویسید یا نخواستید مستعار.......خاطرات قشنگتونم به همون صورت بنویسید......این وبلاگ متعلق به همه است من فقط ادارش می کنم.....راستی عکس و آهنگ و اینام میذارم محض سرگرمی......عاشقتونم.....منتظر دل نوشته ها و خاطرات شما هستم......فقط یادتون باشه به صورت نظر خصوصی ارسال کنید......ممنون تا بعد....


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1398برچسب:, :: 15:10 :: توسط : m-sh

 دانلود سریال بازی تاج و تخت - Game of Thrones

دانلود رایگان با لینک مستقیم

 

 

تماشای این سریال برای افراد زیر ۱۹ سال ممنوع می باشد!

نام فارسی : بازی تاج و تحت

نام انگلیسی : Game of Thrones

ژانر: ماجراجویی, درام, فانتزی

سال تولید : 2011

محصول کشور : آمریکا

حجم هر قسمت: 200 مگابایت

رتبه از 10: 9.5

تعداد آرا: 951,668

تاریخ انتشار به میلادی : 17 Apr 2011

زبان: انگلیسی ,فارسی

جوایز: Won 1 Golden Globe. Another 180 wins & 297 nominations.

بازیگران : peter dinklage, lena headey, emilia clarke, kit harington

کارگردان: David Benioff, D.B. Weiss

خلاصه سریال : هفت خاندان اشرافی برای حاکمیت بر سرزمین افسانه ای «وستروس» در حال ستیز با یکدیگرند. خاندان «استارک»، «لنیستر» و «باراثیون» برجسته ترین آنها هستند. داستان از جایی شروع می شود که «رابرت باراثیون» پادشاه وستروس، از دوست قدیمی اش، «ادارد» ارباب خاندان استارک، تقاضا می کند که بعنوان مشاور پادشاه، برترین سمت دربار، به او خدمت کند. این در حالی است که مشاور قبلی به طرز مرموزی به قتل رسیده است، با این حال ادارد تقاضای پادشاه را می پذیرد و به سرزمین شاهی راهی می شود. خانواده ملکه، یعنی لنیستر ها در حال توطئه برای بدست آوردن قدرت هستند. از سوی دیگر، بازمانده های خاندان پادشاه قبلی وستروس، «تارگرین ها» نیز نقشه ی پس گرفتن تاج و تخت را در سر می پرورانند، و تمام این ماجراها موجب در گرفتن نبردی عظیم میان آن‌ها خواهد شد...

 

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 آذر 1395برچسب:دانلود,رایگان,سریال,بازی,تاج,تخت,game,therones,game of therones,بازی تاج و تخت, :: 11:43 :: توسط : m-sh

سلام سلام سلام

من بعد از مدت ها برگشتممممم

راستش خیلی این وبلاگ و شماها رو دوست دارم و وقتی بعد از مدت ها

یادش افتادم دلم نیومد همینطوری رهاش کنم پس تصمیم گرفتم برگردم و باقدرت ادامه بدم

از همین امروز پست های جدید گذاشته میشن

دوستتون دارم یه دنیا

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 آذر 1395برچسب:, :: 11:22 :: توسط : m-sh

دانلود آهنگ جدید علیرضا طلیسچی بنام نمی خوامت

دانلود آهنگ جدید علیرضا طلیسچی بنام نمی خوامت با بالاترین کیفیت

آهنگ و تنظیم : علیرضا طلیسچی ، میکس و مستر : آرش پاکزاد

برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …



ادامه مطلب...


راز جنگل (+ یک نفره) screenshot

رازجنگل
یه بازی که شهرت جهانی داره. درسته ، این بازی علاوه بر ایران ، در همه جای دنیا شناخته شده و بسیار محبوب بوده.

این بازی با نام enhanced forest یا جنگل سحرآمیز توسط یک فرد آلمانی ابدا شد و در سال ورودش به بازار ،

 

به عنوان بهترین بازی سال در این سبک انتخاب شد.

اکنون ما با الهام گرفتن از همون بازی محبوب و مشهور ، اپلیکیشن اندرویدی راز جنگل رو طراحی کرده ایم.

بازی از قوانین بازی اصلی پیروی میکند و در طراحی آن از تصاویر کارت های اصلی بازی استفاده شده است .

 

اما با طراحی جدید و واقع گرایانه سعی شده تا به جذابیت های بصری این بازی مشهور افزوده و

 

جهت استفاده در گوشی های لمسی ، بروزرسانی بشه.

همچنین صداگذاری زیبا و گاها طنز بازی ، به جذابیت های اون افزوده شده.

 



ادامه مطلب...


دانلود موزیک ویدئو بنیامین بهادری به نام

 

چند متر مکعب عشق........

 

کیفیت:عالی...

 

توصیه میکنم حتما دانلود کنین....

 

خیلی قشنگه....

 

دانلود در ادامه مطلب



ادامه مطلب...


 پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم.

ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود.

اما چند سال که گذشت..............

 

به ادامه مطلب مراجعه کنید



ادامه مطلب...



خدا و کودک

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:

می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان

من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد

اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه

گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد

تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...

خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد

و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:

فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید:

شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟

فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .

کودک با نگرانی ادامه داد:

اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

خداوند لبخند زد و گفت:

فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت

گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:

خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..

خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:

نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...

*** مـادر***

صدا کنی.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:داستان,داستان کوتاه,خدا,کودک,مادر,فرشته,دنیا,بد,خوب,واژه, :: 13:35 :: توسط : m-sh

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....
تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!».



استادی قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالی که وسایلی را به همراه داشت در کلاس حاضر شد. وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلامی شیشه خالی سس مایونزی را برداشت و با توپ های گلف شروع کرد به پر کردن آن.
سپس از دانشجویان پرسید که آیا شیشه پر شده است؟ آنها تایید کردند. در همین حال استاد سنگریزه هایی را از پاکتی برداشت و در شیشه ریخت و به آرامی شیشه را تکان داد.
سنگریزه ها با تکان استاد وارد فضاهای خالی بین توپ های گلف شدند و استاد مجددا پرسید که آیا شیشه پر شده است یا نه؟ دانشجویان پذیرفتند که شیشه پر شده است…
این بار استاد بسته ای از شن را برداشت و در شیشه ریخت و شن تمام فضای های خالی را پر کرد. استاد بار دیگر پرسید که آیا باز شیشه پر شده است؟ دانشجویان به اتفاق گفتند: بله!
استاد این بار دو ظرف از شکلات را به حالت مایع در آورد و شروع کرد به ریختن در همان شیشه به طوری که کاملا فضاهای بین دانه های شن نیز پر شود. در این حالت دانشجویان شروع کردند به خندیدن.
وقتی خندیدن دانشجویان تمام شد استاد گفت: “حالا”، ” می خواهم بدانید که این شیشه نمادی از زندگی شماست. توپ های گلف موارد مهم زندگی شما هستند مانند: خانواده، همسر، سلامتی و دوستان و اموالتان است. چیز هایی که اگر سایر موارد حذف شوند زندگی تان چیزی کم نخواهد داشت. سنگریزه ها در واقع چیز های مهم دیگری هستند مانند شغل، منزل و اتومبیل شما. شن ها هم همان وسایل و ابزار کوچکی هستند که در زندگی تان از آنها استفاه می کنید…
و این طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شیشه بریزید در این صورت جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف وجود نخواهد داشت. و این حقیقتی است که در زندگی شما هم اتفاق می افتد. اگر تمام وقت و انرژِی خود را بر روی مسائل کوچک بگذارید در این صورت هیچگاه جایی برای مسائل مهم تر نخواهید داشت. به چیز های مهمی که به شاد بودن شما کمک می کنند توجه کنید.در ابتدا به توپ های گلف توجه کنید که مهم ترین مسئله هستند. اولویت ها را در نظر آورید و باقی همه شن هستند و بی اهمیت.
دانشجویی دستش را بلند کرد و پرسید: پس شکلات نماد چیست؟
استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که این سئوال را پرسیدی! و گفت: نقش شکلات فقط این است که نشان دهد مهم نیست که چه مقدار زندگی شما کامل به نظر می رسد مهم این است که همیشه جایی برای شیرینی وجود دارد.



این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده ام
حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،
از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند . . .


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, :: 13:50 :: توسط : m-sh

آموزش تصویری حل مکعب جادویی روبیک

ما روبیک های مختلفی داریم. که به دو دسته ی روبیکهای زوج و روبیکهای فرد تقسیم بندی میشن. (روبیکهای زوج مثل 2*2*2 و 4*4*4 و روبیکهای فرد مثل 3*3*3 و 5*5*5 ) که ما هم میخوایم اینجا روبیک 3*3*3 معروف رو که یه روبیک فرد هست آموزش بدیم.

روش های حل زیادی برای این روبیک وجود داره که ما میخوایم آسونترین روش یا روش مبتدی رو آموزش بدیم که فقط با حفظ 6 فرمول میتونید روبیک رو حل کنید. در حالی که روشهای دیگه خیلی سخت تره و تعداد فرمولهایی که باید توی اون روشها حفظ کنید خیلی زیاده و اون روش ها بیشتر برای افراد حرفه ای و رکورد زنی و شرکت در مسابقات کاربرد داره. ضمن این که لازمه ی یادگیری تمام این روشها بلد بودن الفبای روبیک و روش مبتدیه که ما میخوایم اینجا آموزش بدیم.

 

به ادامه مطلب مراجعه کنید.......



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:طنز,جوک,مطالب طنز,خنده دار,آموزشی, :: 16:12 :: توسط : m-sh

داستان قیمت پادشاهی,داستان کوتاه,داستانک,داستانهای آموزنده

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.


بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:...  نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟


هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!

منبع:dastanak.com


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:طنز,جوک,مطالب طنز,خنده دار,ضد دختر,ضد پسر,خرید,داستانک,بهلول,هارون الرشید,پادشاهی,طلا, :: 16:11 :: توسط : m-sh

 

 

اگر هنوز ازدواج نکردم تقصير...

 

تقصير ساعت کاري ام است که صبح خروسخوان مي روم و صلاة ظهر مي آيم و شانس ديده شدن را از دست مي دهم!

 

تقصير خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود!


تقصير بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بيايد!


تقصير مامان است... مگر نمي گويند مادر را ببين دختر را بگير؟!


تقصير پسرعموست که نفهميد عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند!

 

تقصير استادمان است که جلوي همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد ديگر کسي جرات نکند از من خواستگاري کند!


تقصير مادر شوهر عمه است، مي دانم که بختم را او بسته!


تقصير پسر همسايه دست راستي است که به خودش اجازه داد از من خواستگاري کند!


تقصير پسر همسايه دست چپي است که به خودش اجازه نداد ازمن خواستگاري کند!

 

تقصير تلويزيون است که توي همه سريال هايش همه جوان ها ازدواج مي کنند و اصلا به مشکلات ما جوان هاي ازدواج نکرده نمي پردازد!


تقصير مطبوعات است که توي مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق مي گيرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبين مي کنند!

 

تقصير عراق است که کلي از پسرهاي آماده ازدواج ما را به کشتن داد!


تقصير انگليس است، اين که اصلا گفتن ندارد. همه مي دانند که هميشه و همه جا کار، کار انگليس است!


تقصير سازمان ملل است که روي سردرش نوشته شده"بني آدم اعضاي يکديگرند" اما مشخص نکرده که مثلا من جيگر کي هستم؟!

 

تقصير کره زمين است که جوري نچرخيد که من و نيمه گمشده ام به هم برسيم!


تقصير قمر است که روز به دنيا آمدن من در عقرب بوده


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:طنز,جوک,مطالب طنز,خنده دار,ضد دختر,ضد پسر,خرید,ازدواج, :: 15:56 :: توسط : m-sh

دانلودرمان سیمرغ نوشته m.medya کاربر انجمن نودهشتیا برای جاوا

pdf،apk،epub

 

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم!

 در آسمانم برایت جایی نیست...

 هر جا میخواهی برو!

 فقط آرزو میکنم...

 وقتی دوباره هوای آسمانِ من به سرت زد ؛

 آنقدر آسمان بگیرد که با هزار شب گریه آرام نگیری!

 و اما من....

 بر که نمیگردم هیچ ؛ 

عطر تنم را هم ازکوچه های پشت سرم جمع میکنم!

 که لم ندهی روی مبل راحتی و

 با خاطراتم قدم بزنی !!!

بخشی ازرمان :انگشت سبابم رو روی شیشه ی بخار بسته ی ماشین کشیدم... چقدر زیبا و خیره کننده بود نقطه ی تلاقیِ این دو درجه ی متضاد! گرمای انگشتم روی سرمایِ تن یخ بسته ی شیشه به رقص در می اومد... لرزشی خفیف و آنی تمامِ وجودم رو در بر گرفت. بخاری ماشین رو به سمت خودم برگردوندم و چند لحظه دستمو جلوش گرفتم...

 _سردت شد باباجون؟

 نگاهش کردم.. بعد از گذشتِ یک سال هنوز هم پرده ی شرم در برابرِ من از نگاهش پاک نشده بود.. چقدر زجر آور بود دیدنِ شرمِ نگاهِ یک پدر!

 _یکم!

 _جاده فیروزکوه همیشه همینه ... تابستون باشه یا وسط چله همیشه ی خدا همینه!

 به چهره ی منعکس شده ام تو شیشه خیره شدم! 

_به نظرت هوای تهران چطوره؟؟ من زیاد لباس گرم نیاوردم همراهم!

 لبخند گرمی به روم زد

 _بزار جا به جات کنیم! هرچی لازم داشته باشی میارم برات.. تا اون وقتم هرچی ضروری بود میخریم.

 احساس کردم صدای دلنشینش بغض داره!

دانلودرمان سیمرغ 

 



ادامه مطلب...


دانلودرمان شاید تلخ شاید شیرین نوشته noloufar 1999 کاربر انجمن نودهشتیا 

برای موبایل ،کامپیوتر،آندروید 

خلاصه:یه دختر...دختری مثل همه ی ماها..از جنس سنگ اما از درون شیشه...سختی و رنج کشیده....شخصیت شیطونش به غروری غیر قابل شکست تبدیل شده...متنفر از جنس مخالف...ولی نفرت و بی زاریش حالا حالاها از بین نمیره..تا اینکه مجبور به انجام کاری میشه...یعنی اونم می تونه مثل همه عاشق بشه و عشق رو تجربه کنه؟؟می تونه نفرتش رو از بین ببره؟؟؟؟؟

 *مقدمه:

 
شب سردی است،و من افسرده.
 راه دوری است،و پایی خسته.
 تیرگی هست و چراغی مرده.
 می کنم،تنها،از جاده عبور:
 دور ماندند ز من ادم ها.
 سایه ای از سر دیوار گذشت،
 غمی افزود مرا بر غم ها.
 فکر تاریکی و این ویرانی 
بی خبر آمد تا با دل من
 قصه ها ساز کند پنهانی.
 نیست رنگی که بگوید با من
 اندکی صبر،سحر نزدیک است.
 هر دم این بانگ بر آرم از دل:
 وای،این شب چقدر تاریک است!
 خنده ای کو که به دل انگیزم؟
 قطره ای کو که به دریا ریزم؟
 صخره ای کو که بدان آویزم؟
 مثل این است که شب نمناک است.
 دیگران را هم غم هست به دل،
 غم من لیک،غمی غمناک است....
 
  بخشی از رمان :با صدای زنگ گوشیم مثل جت از خواب بلند شدم.خودمو لعنت کردم که چرا اینقدر صداشو زیاد کردم که دیوارای اتاقم بلرزه...
 باگیجی دست بردم سمت پاتختی و گوشیم و برداشتم.
 باصدای خواب آلودی جواب دادم:
 -الووو............
 -زهرمار الوو...!کوفت و الووو....!این دیگه چه صداییه؟خجالت نمی کشی تا الان خوابیدی؟ساعت و نگاه کردی؟...لنگ ظهرهههههههه..مر.....--
 -یه دیقه خفه خون بگیر!گوشمو کر کردی...اولا من تازه 4 ساعته خوابیدم!مثل تو نیستم که اینه بچه دبستانیا ساعت 9 شب می گیره می خوابهمن کار و زندگی دارم...از دیشب تا خوده صبح شیفت بودم...ثانیا اصلا خوابه من به تو چه ربطی داره!......
 با لحن ذلسوزانه ای گفت:
 -الهی بمیرمممممممم......چرا زودتر نگفتی؟برو بخواب عزیزم.من بعدا زنگ می زنم..!!!
 (چشام شده بود اندازه ی توپ تنیس! این دختره دیوونست بابا!!! همین الان داشت فحش می داد....)
رمان شاید تلخ شاید شیرین 
لینک اصلی رمان
 
 
 
برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید.........


ادامه مطلب...


سلام........بعد از مدت ها اومدم........این رمانی که برای دانلود گذاشتم رمان خودمه.......خودم نوشتم.......امیدوارم خوشتون بیاد.......هر انتقادی که از رمان دارین لطفا در قسمت نظرات درج کنین.....

دانلود رمان عشق خجالتی من - negahdl.com

دانلود رمان عشق خجالتی من جاوا،اندروید،ایفون،pdf

نوشته m-sh77 کاربر نودهشتیا

خلاصه رمان:این رمان در مورد عشقه……مثل همه رمانای دیگه…….یه پسر داریم و یه دختر…….اما این قصه یه فرق کوچولو با قصه های دیگه داره…….پسر قصه سرد و خشک نیست…….خیلی مهربونه……باهمه خوب رفتار می کنه……زور گو نیست……یه پسر با قلب رئوف……یه پسر ساده و بی شیله پیله…………..دختر قصه زبون دراز و پررو نیست………خیلی خجالتی و آرومه……….مظلوم و ساکته…….همه سرش زورن اما صداش درنمیاد…..نمی تونه از حق خودش دفاع کنه………و حالا سرنوشت این دو تا رو سر راه هم قرار میده……..یه عاشقانه آروم با شخصیت های آروم و مظلوم…..پ.ن:یه توضیح کوچولو بدم…..این رمان درباره شخصیت های عادی با زندگیه عادیه….اگه کسی یه رمان آروم و مطابق با زندگی معمولی رو دوست داره بخونه وگرنه دور این رمان رو خط بکشید.پایان خوش

 

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید........منتظر انتقادات شما هستم........



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 262
بازدید دیروز : 554
بازدید هفته : 1047
بازدید ماه : 1499
بازدید کل : 248054
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه