|
رفتم در بقالی یه پسره گفت آقا آب معدنی داری؟
یارو گفت خنک باشه؟
گفت پ نه پ داغ بده من با نعلبکی میخورم...
و فرار کرد...
من رفتم گفتم آقا یه نوشابه بده...
گفت مشکی دیگه؟
گفتم پ...
گفت گمشو بیرون! این چیه یاد گرفتین همه رو مسخره میکنین...
گفتم : بابا میخواستم بگم پنیرهم میخوام...
کلی معذرت خواهی کرد و گفت :
حالا پنیر بسته ای؟
منم گفتم :
پ نه پ متری ...
حالا ندو کی بدو !
نمیدونی چقدر وقتی به رفقام گفتم باهم خندیدیم...
ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 1:18
:: توسط : m-sh
رفتم جلسه ثبت نام ?ساعت وايسادم.
يارو اومده ميگه ميخواي ثبت نام کني؟
پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفيد رويتو سيه مويتو ببينم بروم !
#######پ نه پ خنده ار#######
مرغ و از فريزر در آوردم ميگه مي خواي غذا درست کني ؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه ميخوان ببرن خاکش کنن !
#######پ نه پ خنده ار#######
به يارو ميگم حاجي, بزن تو دنده من هول ميدم روشن شه.
ميگه بزنم ? ؟ پَـــ نَ پَـــ بزن ?فوتبال داره !
#######پ نه پ خنده ار#######
رفتم مرغ فروشي به فروشنده ميگم بال دارين،
ميگه بال مرغ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپيما، چندتا کوچه پايين تر سقوط کرديم ميخوام درستش کنم !
#######پ نه پ خنده ار#######
پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونيم دوستم زنگ زده ميگه کجايي؟
ميگم بهشت زهرا ! ميگه واسه چي ؟ ميگم واسه پدر بزرگم.
ميگه اِ ؟ فوت کرده ؟ ميگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمريني اومديم مانور !
#######پ نه پ خنده ار#######
مامانم سفره پهن کرده بود ,بهش گفتم ميخواي شام بياري؟
گفت: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ ميخوام گلاي سفره رو اب بدم !
#######پ نه پ خنده ار#######
دوستم تو خونه خوابيده بود داداشم ازراه اومده ميگه خوابه؟
ميگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرين سيور لگد بزني روشن ميشه!
#######پ نه پ خنده ار#######
سر سفره عقد ، حاج آقا: آيا بنده وکيلم ؟
عروس: پـَـ نـَـ پـَـ متهمي !
#######پ نه پ خنده ار#######
به معلممون ميگم آقا اجازه هست بريم دستشويي ؟!!! ميگه واجبه ؟!
پ ن پس مستحبه !!
#######پ نه پ خنده ار#######
همسايمون عروسي داشتن
دوستم خونمون بود هي سروصداشون ميومد.دوستم گفت عروسيه؟
پـَـ نـَـ پـَـ همسايمون سرخ پوسته مراسم خاص خودشونه !
#######پ نه پ خنده ار#######
رفيقم اومده خونمون! وضو گرفته ميخواد نماز بخونه!مي پرسه قبله کدوم طرفه؟!
ميگم:ميخواي نماز بخوني؟! ميگه: پـَـ نـَـ پـَـ ميخوام ديش ماهوارتو تنظيم کنم!
#######پ نه پ خنده ار#######
رفتم درمونگاه , منشيه ميگه : مريض شماييد؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من ميکروبم ,اومدم خودمو معرفي کنم!
#######پ نه پ خنده ار#######
رفتم رستوران يارو ميگه غذا ميل داريد قربان؟
پ نه پ اومدم ببينم اينجا حقوق خوبه؟از کارت راضي هستي يا نه !
#######پ نه پ خنده ار#######
داشتم ميرفتم باشگاه وسط راه يادم اومد يه چيزي رو يادم رفته،
برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو بازکرده با تعجب ميپرسه
قاسم تويي؟!!!نرفتي باشگاه؟
ميگم:پَــــ نَ پَــــ قاسم رسيد من ديليوريشم…
#######پ نه پ خنده ار#######
به دوستم ميگم فهميدي مريم جدا شد؟؟؟
ميگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبيده بود
کف ماهيتابه کفگير زدم جدا شد… !
#######پ نه پ خنده ار#######
با دوستم رفتيم باغ وحش،جلوي قفسِ شيروايساديم.
دوستم ميگه:شيرِ؟ ميگم:پَــــ نَپَــــ… گربه اس باباش
مرده ريش گذاشته!
#######پ نه پ خنده ار#######
بعد از چند ساعت عمل بچم به دنيااومده با کلي ذوق به بابام
نشونش مي دم.ميگه بچته؟؟؟!! ميگم پَــــ نَ پَــــ اينو الان
از اينترنت دانلود کردم نسخه آزمايشيه واسه تست تا اصلش بياد!!!
#######پ نه پ خنده ار#######
آهنگ اندي تو ماشين گذاشتم دوستم ميگه انديه ؟
پَـــ نَ پَـــ داريوشه,داره خودشو لوس ميکنه بخنديم !
#######پ نه پ خنده ار#######
تصادف شده زنگ زدم اورژانس ميگه کسي صدمه ديده
پ نه پ زنگ زدم بگم همه سالمن نگران نشو !
#######پ نه پ خنده ار#######
تو جاده بنزين تمام کرديم وايساديم کنار جاده ? ليتري تکون ميديم !
طرف اومده ميگه بنزين تمام کردين ؟
ميگيم:پـَـَـــ نه ميگيم هورا ! ما هم از اين دبـــّه ها داريم !
#######پ نه پ خنده ار#######
استاد: کي جواب اين سوالو ميدونه؟
من دستمو بردم بالا
استاد: ميخواي جواب بدي؟
من: پــــَ نه پــــَ ميخوام ببينم باد از کدوم ور مياد !
#######پ نه پ خنده ار#######
عاقد سر سفره عقد : عروس خانم وکيلم؟
پَ نه پَ دکتري ! دعوت کرديم سطح مجلس بره بالا !
#######پ نه پ خنده ار#######
ساعته از بيرون صداي قار قار مياد…داداشم ميگه صداي کلاغه ؟
ميگم پــَ نَ پـــَ قناريه متال ميخونه!
#######پ نه پ خنده ار#######
به بابام ميگم تلويزيونو بزن کانال دو … ميگه روشنش کنم ؟
پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو … من هُل ميدم روشن شه
#######پ نه پ خنده ار#######
رفتيم کوه … دارم چوب جمع ميکنم …
ميگه مي خواي با چوبا آتيش درست کني؟
پَـــ نَ پَـــ پشت درياها شهريست قايقي خواهم ساخت !
#######پ نه پ خنده ار#######
شنگول سگشو ميبره دامپزشکي منشي ميگه سگت مريضه ؟
شنگول:پ ن پ خودم هاري گرفتم سگم گف من اينجا اشنا دارم بيا بريم دکتر ببينتت !
#######پ نه پ خنده ار#######
پشت در اتاق عمل وايستادم منتظر دکترم که برم براي زايمان
پرستاره اومده نگام ميکنه ميگه زاءو شمايي؟…
ميگم پـَـ نـَـ پـَـ خواهرمه.. ترسيده منو فرستاده جاش!
#######پ نه پ خنده ار#######
تو اتوبوس از رو صندلي پا شدم جامو بدم يه پيرمرده ميگه پا شدي من بشينم؟
پـَـ نـَـ پـَـ پا شدم با ميله هاي اتوبوس استريپ تيز برقصم شما مسافرا تا مقصد حال کنين.
#######پ نه پ خنده ار#######
ساعت ? صبح کلاس داريم .منم خميازه ميکشم و دهنم يه متر باز ميشه .
استاد ميگه چيه خوابت مياد؟ پـَـ نـَـ پـَـ ميخوام بخورمت
#######پ نه پ خنده ار#######
تو ايستگاه متروي آزادي يکي ازم پرسيد اينجا آخرشه؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نيم
ساعت براي ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه ميوفته
#######پ نه پ خنده ار#######
دوازده شب رسيدم دم خونه کليد نداشتم به داداشم زنگ زدم
ميگم يواش درو باز کن بقيه بيدار نشن .ميگه در خونه رو؟
پَـــ نَ پَـــ در يخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها !
#######پ نه پ خنده ار#######
دارن گوسفندرو قربوني ميکنن … يه آفتابه آوردن که بش آب بدن
اومده ميگه ميخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشويي استرسش از بين بره !
#######پ نه پ خنده ار#######
رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟
پـــ نه پــ ما پشه ايم اومديم مهموني…!
#######پ نه پ خنده ار#######
تو خيابون با دوستم داشتم راه مي رفتم ، يارو موتوريه گوشيمو از دستم قاپيد
دوستم گفت گوشيتو دزديد ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سيستم عاملشو آپديت کنه فردا مياره !
#######پ نه پ خنده ار#######
شيشه رفته تو دستم , دارم از درد جيغ و داد مي کنم
به رفيقم ميگم در بيار, ميگه شيشه رو؟
ميگم پَــــ نَ پَــــ , اداي من و در بيار شاد شيم !
#######پ نه پ خنده ار#######
تصادف کردم، زنگ زدم ??? … پليسه اومده ميگه تصادف کردي؟!
گفتم پـــ نَ پَـــــ اينا همش نقشه بود بياي ببينمت !
#######پ نه پ خنده ار#######
يارو با ??? تا سرعت زده به يه عابر پياده ، عابره پرت شده ?? متر اونطرفتر افتاده زمين
هيچ تکونيم نميخوره.دوستم ميگه يعني مرده؟
ميگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض ميکنه پنالتي بگيره !
#######پ نه پ خنده ار#######
بعد از کلي کلنجار رفتن با شريکم بهش گفتم بايد از هم جدا شيم
ميگه يعني جداً ازهم جدا شيم؟
پَـــ نَ پَــــ من فقط عاشق اينم حرف قلبتو بدونم
الکي بگم جدا شيم، تو بگي که نميتونم !
#######پ نه پ خنده ار#######
يارو اومده خونه رو ببينه واسه خريد.
تا طبقه سوم با پله اومده ميگه پس اينجا کلا آسانسور نداره!!
پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولي از طبقه چهارم شروع ميشه !
#######پ نه پ خنده ار#######
دوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند. گل ادم بسرشتند و به پيمانه زدند.
پـَـ نـَـ پـَـ کچلي را بگرفتند و سرش شانه زدند!!!
#######پ نه پ خنده ار#######
اومدم يه سوسکو تو آشپزخونه بکشم … رفيقم مي گه : مي خواي بکشيش ؟
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ مي خوام باهاش وارده مذاکره بشم اجاره خونه رو شريکي بديم
#######پ نه پ خنده ار#######
رفتم سوپر مارکت ميگم اقا ببخشيد يه لامپ???محبت کنين.
اورده تست کرده ميگه ميبري؟
ميگم پـَـ نـَـ پـَـ همين جا ميخورم!
ادامه مطلب...
یه روز با پسمل عموهام و دخی عموهام و دخی عمه جمع بودیم داشتیم حرف می زدیم.......
تازه صحبتمون گل انداخته بود که.......
یهو دخی عمه جیغ زد:داداشم نیست......
گفتیم تو خونست بابا.......
دوباره یه جیغ بنفش کشید که نه تو خونه نیست(ما تو کوچه بودیم.....همون کوچه که صدسالی یه بار عبور و مرور داره......)
حالا ما گفتیم عمه نگران میشه.........هیچی دیگه......
دوتا گروه شدیم راه افتادیم تو کوچه های اطراف دنبالش بگردیم.......
یه ربع گشتیم نبود........خسته از دویدن زیاد برگشتیم خونه که به عمه خانوم خبر گم شدن پسملشو بدیم که یهو........
پسمل عمه رو تو حیاط خونه دیدیم........
با غضب به دخی عمه نگاه کردیم.........
گفت:منم الان دیدمش......
نگاهمون ادامه داشت که دوباره گفت:منم با شماها بودم........
بی خیال دخی عمه و پسمل عمه شدیم......
وقتی فک و فامیل فهمیدن قیافه ها......
من و بر و بچ که دنبال پسمل عمه گشتیم..........:ا
فک و فامیل.........:)))))))))))))))
دخی عمه..........:)))))))))))
پسمل عمه............:)))))))))))))
یعنی من هنوزم به الکی بودن حرف دخی عمه مشکوکم........
فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:گم شدن,پسر,دخی,فرزاد فرزین,دانلود آهنگ,لبه تیغ,دانلود,فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟,نظر,فراموشی,تیغ,دانلود آهنگ جدید, :: 1:31
:: توسط : m-sh
سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم))
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.))
پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک دست و یک
پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی کند.))
پدرش گفت: ((ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است. ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.))
پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم که او در خانه ما زندگی کند)). آنها در جواب گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی.))
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
پسر آنها یک دست و پا نداشت.
حتی زمانی که تردید داریم قلب ما در یقین است........
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:سرباز,دست,پا,جنگ,خانواده,پدر,مادر,شناسایی,نیویورک,داستان,جان,تلفن,پلیس,سقوط,خودکشی,جسد,پسر,پزشکی قانونی,زمان,تردید,یقین,قلب, :: 1:22
:: توسط : m-sh
به نظرشما نام رييس جمهور مصر بعد از"مبارک" و "مرسي" چى ميتونه باشه ؟
1.خواهش ميکنم
2.دمت گرم
3.خسته نباشي
4.متشکرم
5.دست شما درد نکنه!!!!!!!
خیلی ها بهم میگن نگام یه جذبه خاصی داره که اگه عصبی بشی آدم از جذبه نگاهت می
ترسه......حرفشونو ابدا قبول نداشتم ولی یه اتفاقی افتاد که باورم شد.........
وسطای امتحانات ترم دو بود.....همونطور که گفتم با دوستم میریم و میایم منتها تو امتحانات بابای من به
اصرار خودم میومد می بردمون و می آوردمون......
تو ماشین نشسته بودیم و حرف می زدیم .......
یهو دوستم گفت:زمان امتحانا خیلی بیخوده.....(آخه امتحانامون 10 صبح شروع میشد و این می خواست 8
صبح باشه)آدم خسته میشه......
من که بعضی از درسامو به خاطر مهمون و یه سری مشکلات آخراشو صبح می خوندم یه نگاه عصبی
بهش انداختم که بیچاره به دو ثانیه نکشید گفت:ببخشید.......
یعنی من مرده بودم از خنده........
یعنی جذبه تا این حد؟ایول خودم.....
بابامم پشت فرمون ماشین می خندید........خود زری هم غش کرده بود از خنده......
از اون به بعد رو پسرای فامیل امتحان می کنم......تا می خوان چیزی بگن یکی از اون نگاها رو به سمتشون
پرت می کنم که بیچاره حرفش در نطفه خفه میشه.........
من اون موقع که نگام جواب داده..........:))))))))))))
اونی که از نگام ترسیده.............:ا
نگاهم............:))))))))))))
زری دوستم...........:ا
نظر بچه های فامیل:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظر زری:دوسته من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:نظر,مدرسه,امتحانات,ماشین,نگاه,جذبه,حرف,خفه,ثانیه,ببخشید,پسر,فامیل,فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟,دوست,درس,خاص,ترس,مشکلات,صبح,مهمون,ایول,انریکه,آهنگ جدید, دانلود آهنگ انریکه,دانلود, :: 19:43
:: توسط : m-sh
دومین خاطره ای که مال خودم نیست و توسط آقا امیر فرستاده شده...یاد بگیرید.....
سلام... این خاطره مال دیروزه که خیلی هم باحاله... یکی از بچه های کلاسمون حامد هستش که تازه امسال باهاش آشنا شدم... درسش زیاد خوب نیس ولی خیلی بچه ی باحالیه... توی باند نیست ولی برای من مثل ابوالفضل پارسال میمونه.. خلاصه حامد یکی از رفیقای کلاسیم هستش... یروز من و محمدامین جلوی هم وایساده بودیم و باهم حرف میزدیم... دست محمدامین شیر بود و داشت میخورد و حرف میزد... حامد از پشت اومد و زد زیر دست ممد... شیر پاشید تو صورت و گردن محمدامین... محمدامین دولا شد تا شیرها نره تو لباسش و من و میلاد و حامد بلند داشتیم بهش میخندیدیم... ممد گفت به ناظم نمیگمت ولی تلافی میکنم.. فرداش محمدامین وقتی شیرشو خورد رفت تو دستشویی پر آبش کرد و اومد بیرون.. حامد جلوی من وایساده بود و داشت باهام حرف میزد و شیر دستش بود... محمدامین لیوان شیر پر از آب رو پاشید به حامد و خندید... حامدم دوید دنبالش و شیری که دستش بود رو روش خالی کرد... محمدامین کمرش و صورتش با شیر یکی شد... بازم من و حامد خندیدیم و محمدامین دوباره همون حرفو زد... وقتی داشتیم برمیگشتیم خونه... وایساده بودیم و داشتیم حرف میزدیم... یهو صدای بلند خنده ی محمدامین رو از پشتم شنیدم... برگشتم دیدم حامد با شیر یکی شده و دولا شده تا شیرها نره تو لباسش.. رفت کیفشو گذاشت به دیوار و زیپش رو باز کرد تا با لباس زیرش که تو کیفش بود خودشو تمیز کنه... ممد فکر کرد میخواد از کیفش شیر دربیاره...
کیفشو باز کرد و یه شیر درآورد و بازش کرد... حامد گفت : نترس شیر ندارم... دو دیقه گذشت و ما هنوز داشتیم حرف میزدیم... ممد اومد کنار من و داشت باهام حرف میزد که ... یهو حامد اومد زد زیر دستش و شیرها پاشید به محمدامین... من از خنده مرده بودم... محمدامین شروع کرد فحش بده و غر میزد... بعد تو گوش امیرحسین یه چیزی پچ پچ کرد... امیرحسین بهم گفت چرختو بده برم و بیام ، منم بهش دادم... رفت و اومد و منم داشتم با حامد حرف میزدم... یهو محمدامین از پشت من شیرهارو پاشید تو صورت حامد... من افتادم و زمین و داشتم میخندیدم... حامدم صورتش با شیر یکی شد... بعد رفت و گفت میرم به آقا میگم... ولی دراصل میخواست بره شیر بیاره... ممد و امیرحسین هم فرار کردند و من موندم و خنده...
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 14:58
:: توسط : m-sh
اینم اولین خاطره ای که مال خودم نیست......
سلام بچه ها امروز میخوام خاطره ی روز آخر مدرسه رو بنویسم البته با این که دیره. امروز نصف بچه ها بدلیل کمبود حال نیومده بودن بقیه هم که حالشو داشتن کسل بودن. پدر درآور ترین روز مدرسه همین روز اخر بود چون زنگ اول ورزش و امتحان دو استقامت بود که از نه تا جونمون هشتاشو برد.زنگ دوم دوتا 45 دقیقه ای بود اولی پرورشی که امتحان شفاهی داشت و دومی زبان که هیچ امتحان و پرسش یا آزمونی نبود اماااااااااا میخواست کتاب و دفتر و کتاب رو ببینه اونم از همه.ماهم همگی دفتر کتابامون سفید بود.ابوالفضل که اصلا از اول سال دفتر نداشت! خلاصه بچه ها هرجور که تونستن نشون دادن و نوبت به بنده رسید...کتاب کار رفیقمو گرفتم و رفتم جلو!گفتم دفترمو گم کردم کتابمو نشون دادم دید سفیده گفت خاک برسرت!خیلی بهم برخورد.یه لحظه میخواستم یه چیز به اون مرتیکه بگم گفتم ولش کن. بعدش کتاب کار رفیقمو نشون دادم گفت اگر امتحانو خوب بیاری این نمرتو حساب نمیکنم............... رفتیم به زنگ آخر.بگو چی بود؟ریاضییییییییییی بی پدر و مادر!اونم میخواست همه چیزو ببینه اما یادش رفت.بردمون تو نمازخونه گفت بشینین گاج حل کنین که ماهم چقدر اونجا گاج حل کردیم! آخرای زنگ بود که ناظممون رفت تو کلاس و صد نوع دی جی امیر و بلک باند با فونتای مختلف روی دیوارا دید.هر هفت نفرمون رو آورد تو کلاس گفت کلاسو تمیز کنین.بهمون چند تا جارو و خاک انداز و کهنه دادن.سعید رفت زیر نیمکتارو تمیز کرد و بعد از یه رب یه عالمه آشغال وسط کلاس جمع کردیم بعدش من سطل آشغالو وسطشون خالی کردم ماهم فقط میخندیدیم.اون نیم ساعتو تو کلاس فقط حال کردیم.با کهنه ها بهم دستمال یزدی میزدیم و میخندیدیم.یکیشون افتاد پشت ال سی دی و دیگه در نیومد.وقتی بچه ها از نمازخونه اومدن یکی از بچه ها یه لگد زد زیر آشغالا و همشون پخش شد!ماهم هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم جز خندیدن.تا زنگ رو زدن مث حیوونا با جیغ و داد و عربده از مدرسه رفتیم بیرون.سوار چرخامون شدیم و اونقدر تک چرخ زدیم و پریدیم و خوردیم زمین تا تموم عقده هامون خالی شد. بعدم با رفتن به گیم نت و کشتی کج بازی کردن چار نفره با ایکس باکس امروزو تموم کردیم.بعدم رفتیم خونه و تا شب خوابیدیم...
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 14:50
:: توسط : m-sh
بعد از ترم یک به اونایی که معدلشون بالای 19 بود جایزه یه پتو مسافرتی میدادن.....یکی از دوستامو هر کاریش کردیم
نرفت جایزشو بگیره....نمیدونم چرا....هیچ وقت هم نفهمیدم یعنی دلیلشو نگفت.....
با یکی از دوستام نقشه کشیدیم......خبیثانه به سمتش رفتیم که نقشمونو گرفتو پا گذاشت به فرار و رفت طبقه دوم
مدرسمون......طبقه دوم دو تا راه داشت به پایین من یکی از راه ها وایسادم و دوستم اون یکی.....یهو صدای داد دوستم
اومد....گرفته بودش و اونم سعی داشت فرار کنه.....رفتم اون یکی دستشو گرفتم.....5 قدم مونده به دفتر دوستم اون
دستشو ول کرد و اونم یهو دستشو کشید و چون من محکم گرفته بودمش 3 دور دور خودمون چرخیدیم وسط
مدرسه......بقیه بچه های مدرسه هم وایساده بودن و به دیوونه بازیه ما نگاه می کردن.....خلاصه موفق شدیم و بردیمش
دفتر....جایزه اش رو که گرفت......
قیافه دوستم(اونی که جایزه گرفت)...........:ا
من و اون یکی دوستم..........:)))))))))))
بچه های مدرسه........:ا
معلممون..........:)))))))))))))
نظر دوستم(اونی که جایزه گرفت):همکلاسیه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:جایزه,مدرسه,پتو مسافرتی,چرخیدن,دوست,معدل,19,دیوونه,دست,فرار,طبقه,معلم,قیافه,دفتر,خاطره,طنز,همکلاسیه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟, :: 2:41
:: توسط : m-sh
تقریبا میشه گفت روزای آخر مدرسه بود......ساعت ادبیات بود شعر حفظی واسه معلممون می خوندیم......شعرش ریتم قشنگی داشت......با بچه ها تصمیم گرفتیم بخونیمش مثل آهنگ و سرود....کلاس ما که شلوغ...صدا به صدا نمی رسید.....شروع کردیم رو میز ضرب گرفتیم و شروع کردیم به خوندن....کم کم بچه ها دورمون جمع شدن.....زنگ تفریح که خورد و معلم رفت بیرون بچه ها شروع کردن دست زدن....یه نفرم اومد رقصید........
منو دوستام........:O
هم کلاسی هام.........:)))))))))))
شاعر..............:ا
همکلاسیه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:رقص,شعر,شاعر,مدرسه,کلاسوادبیات,معلم,آهنگ,سرود,تفریح,صدا,دست,همکلاسی, :: 2:25
:: توسط : m-sh
پسمل عموهام داشتن فوتبال بازی می کردن........پسر عمو کوشولوئم توپو شوت کرد خورد به لامپ سر در خونه مامان بزرگم.....یکی از شیشه های محافظش افتاد تو کله داداشش.......
پسر عمو بزرگه(البته ذکر کنم از من کوچیکتره)........:ا
من و دخی عمو.........:O
پسر عمو کوشولوئه......:)))))))))))
توپه........:ا
لامپ..........:ا
دوستاشون..........:)))))))))))
فک و فامیل و همسایس داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
دخی عمو کوشولوها بازی می کردن....داشتم رد میشدم یکیشون صدا زد:رویا......
شاخام سبز شد.....
تو فامیل رویا نداریم که.......
رفتم به دخی عمه که باهاشون بازی می کرد میگم:رویا کیه؟؟؟؟؟؟
دخی عمه زل زده تو چشمام میگه دخی عمو دیگه......
دو تا شاخ دیگه سبز شد.....
ما رویا نداریم که.....
دخی عمه:تو بازی رویا صداش می زنیم.....
بعد گوشیه اسباب بازیشو گذاشت در گوشش گفت:جانم عزیزم.....آره بهزاد جان......رویا هم خوبه....باشه....فعلا گلم....
گوشی رو که قطع کرد گفت:رویا......دخترم.......بیا بابا بهزاد منتظرمونه......بیا بریم.......
دیگه بچه هام بعله.....
من........:O
دخی عمه و دخی عمو..........:))))))))
فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
سلام.......خوفین؟؟؟؟از دستتون ناراحتم......همش من خاطره بذارم.....شماهام دوتا خاطره در غالب نظر خصوصی برام بذارین تا با نام خودتون بذارمش تو وبلاگ....خاطره هام ته کشید دیه....شماها چه بخیلین بابا....نه نظری نه خاطره ای نه دل نوشته ای نه دردودلی.......اصلا ازتون توقع نداشتم.......اینجوری پیش بریم وبو جمع می کنم.....شماهام دیگه کسی نیست تو این وبلاگ براتون خاطره بذاره بخندید و آهنگ بذاره تا دانلود کنید و عکس بذاره......
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 1:25
:: توسط : m-sh
عید بود فک و فامیل خراب شده بودن خونه ما........با دخی عموها و پسمل عموها و دخی عمه تو اتاق من جمع شده بودیم آهنگ می گوشیدیم.....دخی عموم عشق رپه.....پاشد آهنگ یه چیزی بگو تتلو رو گذاشتو با حرکات عجیب و غریب و خاص خودش برامون اجرا کرد.....آهنگ که تموم شد یه نگاه به ما کرد و گفت:خوب بود؟می دونم خوب بود.....می خوام برم آکادمی گوگوش شرکت کنم.....(اعتماد به نفسش تو حلقم)
حالت ما موقع اجرا آهنگ.........:O
حالت ما بعد از اجرا آهنگ و حرف دخی عمو.........:ا
دخی عمو........:)))))))))))(در حال ذوق مرگ شدن)
خدایا هرکس یه تختش کمه رو گذاشتی تو فامیل ما......
فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رفته بودیم مسافرت.....رفتیم تو خونه شوهر عمم که اونجاست.....این طرف بالکنش یه زمین خاکیه.....اونطرفش هم یه باغه....پسر عمو کوشولوم عروسکشو انداخت تو زمین خاکیه......پسر عموم(داداشش)با کلی مکافات(آخه زمینه دیوار دورشه)رفت عروسک رو آورد.....
پسر عمو کوشولوم خواست یه بار دیگه عروسکو بندازه که عمم اومد داد زد سرش:یه بار دیگه عروسکتو بندازی پایین خودتم میندازم پایین.....
پسر عموم دو متر از نرده بالکن دور شد و رفت تو اتاق تا روز بعد بیرون نیومد بیچاره....
عمم........:))))))))))))))
من و فک و فامیل...........:ا
پسر عمو کوشولوئه...........:ا
عروسک.............:))))))))))))
فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
نشسته بودیم هوش سیاه میدیدیم.......تیتراژ که رفت بالا یه خرده به اسما نگاه کردم رو کردم به بابام می گم:بابا بابک تو این فیلمه کی بود؟
بابا:هنوز نیومده.....
رفتم اتاق فکر(دستشویی گلاب به روتون)یادم اومد بابک کیه.....
برگشتم تو اتاق به بابام میگم بابا بابک همون بود که کامی(کامران)منفجرش کرد دیگه.....
بابام:اِوا........یادم نبود.....
من:می رفتی اتاق فکر یادت میومد کیه.......من هی میگم اینجا(اشاره به دستشویی)اتاق فکره شما باور نمی کنید.....
بابام.........:ا
من..........:))))))))
مامانم..........:ا
هوش سیاه........:ا
دستشویی(گلاب به روتون)............:))))))))))))
نظر بابام:این دختره من دارم؟؟؟؟؟؟؟(تغییر یافته فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟)
یه روز نشسته بودم هوش سیاه می دیدم زنگ خونمونو زدن.....نگام به تلویزیون درو باز کردم و برگشتم دوباره سر جام نشستم.....بابای بیچارم پاشد بره ببینه کیه؟بعد از نیم ساعت فیلمه تموم شد...برگشتم دیدم مامان بزرگم نشسته با مامان و بابام حرف میزنه.....
من:اوا....سلام.......کی اومدی؟؟؟؟!!!
بابام:همون موقع که درو باز کردی.....
من:اِ.........من نفهمیدم.....
مامان بزرگم.....:ا
من.....:)))))))))
بابام......:ا
مامانم........:ا
هوش سیاه........:ا
نظر مامان بزرگم:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
از هر مطلبی خوشتون اومد مدیونید اگه نظر ندید.....
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 23:55
:: توسط : m-sh
با دخی عمو و دخی عمه و پسر عموهام نشسته بودیم فیلم ملک سلیمانو با کامپیوتر میدیدیم.......این صحنه هست از ما بهترون(شیاطین و جن ها) حمله می کنن.......وسط این صحنه نگام به دخی عمو افتاد......دستش تا مچ تو دهنش بود زل زده بود به مانیتور........یه ذره نیگاش کردم دیدم نه تو بهر فیلمه.....بچه هارو آروم متوجه اش کردم......یهو تو یه صحنه حساس همه با هم گفتیم:پخخخخخخخخخخخ
بیچاره دخی عمو چسبید به سقف اتاق......
با وحشت ما رو نگاه می کرد.....
من:دست اضافه می خوای ما داریما..........
من و بروبچ.......:)))))))))))
دخی عمو.........:ا
ملک سلیمان........:))))))))))))
کامپیوتر......:)))))))
نظر دخی عمو:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...
|
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 1805
بازدید دیروز : 554
بازدید هفته : 2590
بازدید ماه : 3042
بازدید کل : 249597
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1
داستان روزانه
|
|